امروز پستِ پنجاه و نهم را پاک کردم، ویرایش کردم و دوباره برای همان تاریخ منتشر کردم. پستی که احتمالا دلیلِ آمارِ بالای بازدید در یک هفتهی گذشته بود و من خوشبینانه فکر کرده بودم نوشتنم بهتر شده. به علاوه، اطلاعاتِ تماسم را هم از صفحهی تماس با من پاک کردم. عجیب است. وقتی شروع میکردم به نوشتن، دوست داشتم ردِ پاهای واقعی به جا بگذارم که آدمها پیدایم کنند. اصلا از این که بنویسم خانمِ سین و آقای جیم خوشم نمیآمد. اسمِ مستعار هم فقط آن جا که زبانم به اسم بردن باز نمیشد. حالا ورق برگشته. فکر میکنم: بالاخره هر آدمی، هر قدر هم زیبا و دوستداشتنی، کثیفیهایی در خودش دارد که باید جایی بیرون بریزد. اگر بدون آسیب زدن به کسی بتواند خودش را راحت کند، بلکه هم بهتر!
قضاوتها و کثیفیهای ذهنم، انگار زشتتر شدهاند. از این که آدمها پیدایم کنند ترسیدهام، از این که بدانند دوستشان دارم، از رفتارشان بیزارم یا چه طور میبینمشان. شاید هم از این میترسم که بخوانند، قضاوتم کنند و رد شوند، با خودشان بگویند چه قدر کودکانه و سطحِ پایین، و فردا که دیدمشان، پشتِ چشمهاشان تمسخری باشد که نفهمم. این اصلا منصفانه نیست.
احساسِ امنیت ندارم؟ به خودم مطمئن نیستم؟ از دین فاصله گرفتهام؟ هر چه. غُر که تمامی ندارد. عجالتا خواستم این تغییر در تِ ارائهی اطلاعاتِ طبقهبندی شده را اعلام کنم. متنِ اصلی هم محفوظ است. اگر محبت و اطمینانی در قلبم پیدا کردم، پیش از این که بسوزد و هیچ شود، میدهم بخواند. حتما کسی آن بیرون هست که بشود دوستش داشت، نه؟ (فاطمه مصلح که همیشه هست. فقط کاش بیشتر بود.)
درباره این سایت